تولد انسان روشن شدن کبریتی
است
مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه
کردی؟!!
گرما بخشیدی... یا
سوزاندی...!!!
جوانی هایتـ را
با بچگی هایـم
پیـر کردم
به موی
سپیدت مرا ببخش مــــــــادر
ای تمـــام هستی من
زیاده از حد خود را تحت فشار
نگذار،
بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش
را نداری. . .
کاش می فهمیدی برای این که
تنهایم تو را نمیخواهم ؛
برعکس....برای این که میخواهمت,
تنهایم...!
دلـــــم
میگـــــیرد
وقــــــــتـی مـــــیدآنم
در
دنـــــــیآیِ بـــــه این بـــــزرگی
هیچ دلـــی نیســت
کــه بـــرآیِ مـن تنـــگ
شـــود...
مـی گـویـنـد بـاران کـه
بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا
ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی
پـیـچـد ؟ . . .
حوّایت میشدم
اگر سیبِ
سرخی داشتی
حیف «آدم»
نیستی...
تک تک سنگ ریزه های جاده از نبود تو می پرسند و من ...
بوسه ابتکاریست از طبیعت، برای زمانیکه احساس در کلام نمی گنجد
چیزه زیادی نمیخواهم....
فقط کمی گوش کنی....
ا ندکی درک کنی.... و از ته دل این جمله رو بگویی :
آرام باش! من کنارتم.....!
شاید امروز نه ؛
اما
من ایمان دارم که سرانجام همه چیز درست خواهد شد...
آری ،
روزهای خوب خواهند آمد
...!!!!