کاش میدانستم سرنوشت را چه کسی بافته است.
انوقت به او میگفتم:یقه را انقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم.....
باران که می بارد دلم برایت تنگ تر میشود راه می افتم من بغض میکنم اسمان گریه......
گاهی پروانه هاهم اشتباه عاشق میشوند بجای شمع گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند
ادم خوب قصه های من!
دلتنگت شده ام.حجمش را میخواهی!؟؟؟؟؟؟
خدا را تصور کن!!!!!!!!!!!!!